رمضانمان را لحظه دیدار بگردان!
قدم قدم نزدیک میشوی. عطرت از دورادور به مشام همگان میرسد. تو مظهر خوبیها و نورهایی. تو نابود کنندهی تاریکیها و ظلمتهایی.
آری تو! خود تو را مقصود است؛ ماه عزیز خدا، ماه نیکو و زیبای رمضان…
زمانی که در گرداب ظلمت و غفلت غرق آرزوهای دنیا شده بودم، زمانی که در دریای تاریکی دست و پا میزدم، عطر تو که به مشامم رسید لحظهای به خود آمدم؛ نه تنها من، بلکه تمام بندگان غافل و ناغافل خالقم.
ناغافلان را که خوشا به سعادت و اقبالشان، که نه رمضان، بلکه تک تک روزهای خداوند را فرصتی برای وصول به سعادت میدانند، و منِ غافل را که رمضان برایم با دیگر ماهها تفاوتی حاصل است.
رمضان ماه میهمانی خداست و خوشا میهمانانی که میزبانشان خالقی چون خدا باشد. خدایی که سایبان مهربانی و لطف و عنایت را بر سرشان نهاده است.
سی روز، هفتصد و بیست ساعت و هزاران هزار دقیقه و ثانیه قطعا فرصت کمی نیست، برای به خود آمدن، برای خدایی شدن و رنگ خدایی به خود گرفتن، برای نجات از گرداب هلاکت و وصول به معبودی بیهمتا. رمضان معجزهایست بینظیر.
معبودی که با وجود تمام گناهان و کاستیها، با وجود تمام بیلطفی و بیمهریها، باز هم عاشقانه مانند مادری به بندگانش مهر می ورزد. معبودی که همیشه آغوش گرمش برای پناه بردن باز است و هیچ گاه از دسترس آدمی خارج نیست.
زمزمهی “یا علی و یا عظیم” به گوش میرسد. انگار همین نزدیکیهاست سحرهایی که بوی نمناک باران میدهد؛ بیآنکه بارانی باریده باشد و این عطر، عطر رحمت خداست.
گویی رمضان ماه پرهیز و پرهیزگاری است، پرهیز از انبوه گناهان. ماه تشنگی و عطش؛ اما نه تشنگان آب! بلکه تشنگان “عشق الهی” که هرگز سیراب نخواهند گشت و پیوسته برای رفع عطش خود خواهند جنگید.
در رمضان باید اینگونه بود. دیگر نیازی به چتر نیست. چترها را باید بست و زیر باران رحمت الهی خیس شد. [چتر گناه و معصیت، چتر تکبر و غرور، چتر حسادت و کینه، همه و همه باید بسته شوند، چرا که مانع رسیدن لطف و رحمت معبود میگردند.]
خداوندا! یاری رسان، تا نه تنها در رمضانت بلکه در تمام لحظه ها و سال ها و ماه ها و روزهایت چتر گناه را هرگز باز نکنیم و ما را پیوسته از رحمت و لطف خود بینصیب مگذار. امید آنکه در افطار روزه های رمضان امسال همسفرهی مهدی فاطمه باشیم؛ البته اگر لیاقت و سعادتی باشد. پس رمضانمان را لحظه ی دیدار بگردان.
افسانه مرادی