احوال دنیا در روز غدیر
پارچه ای از جنس سکوت، عایق وار، پیکر دنیا را فرا گرفت. اصلا سرشت دنیا چگونه است ؟ پاسخ، تاملِ بسیار لازم ندارد.دنیا، بازیچه ای کودکانه است با تاریخ مصرفی کوتاه مدت و متاعی ناچیز. این راهمه می دانند.
آنچه دنیا را با تب و تاب بچه گانه اش، وادار به سکوت می کرد؛ رشد درختی شاداب و تناور بر زمینِ دنیا بود تا مسافران و رهگذران خسته دنیا، لحظاتی را در سایه سار آن بنشینند و به آسایش برسند. درختی به نام ولایت.
دنیا در حال انتظار، به جاده بیکران آفرینش چشم دوخته بود، خاموش گوشه ای نشسته بود و می دانست که امروز جبرئیل می آید و سینه او را فرودگاه وحی می کند و از دنیا تجارتخانه ای می سازد برای سوداگری اولیای خدا.
عجب صبری می طلبد این چشم انتظاری!
دنیا که با چشمان خود، پیشانی خون آلود و دندان شکسته ی پیامبر را در دوران رسالتش دیده بود ودنیا که با گوش های خود، صدایِ سایشِ دندانِ لجاجتِ کفار را شنیده و سنگینی قلبِ اندوهگین پیامبر را تاب آورده و نیز شاهد و گواه دلگرمی های پروردگار به پیامبرخود بود آنجا که می فرمود: ( لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)
حالا در چهار دیواری سکوت، از چهار چوبِ پنجره ی انتظار، به انتهای دالانِ تاریکِ زمین خیره شده، تا جبرئیل چراغ بیاورد.چراغی برای نور افشانی.
سرانجام نغمه ی جبرییل طنین انداز شد و از گلوی پیامبر با ارتعاش تارهای صوتیِ آرامش بخشش بر هستیِ نور پاشید و دنیا همچنان گواه گونه و بی هیاهو به آخرین و کامل کننده ترین ابلاغ پیامبر گوش جان سپرده بود:« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرساندهای و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد. قطعا خداوند کافران را هدایت نمیکند.»
پیامبر، روزغدیر را به مثابه منبع نوری در روزهای تاریک روزگار، به دنیا بشارت داد و یادآور شد که تنها علی (علیه السلام) ست که گَردِ تاریکی و جهالت را به واسطه ی شفافیت علمش از چهره ی دنیا می زداید.
دنیا، باز در سکوت، لبخندِ مسرت بخشی زد. به این امید که از این پس، روزهای پر نشاط تری پیش رو خواهد داشت،
مصون از جدال،
بی خون ریزی،
بدون ترس از سقوط در چاهِ سیاه سرگردانی.
زیرا هراس از تاریکی و سقوط، تنها وقتی به دل راه می یابد که چراغی در کار نباشد. حالا جبرئیل آمده است و با خود چراغ آورده، چراغی که مسئولیتِ روشن ماندنش، با فاتح خیبر است…
«الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»،علی علیه السلام ، در روزهایی پس از واقعه ی غدیر، این آیه را تلاوت کرد. عده ای در اطرافش نشسته بودند. او که تشنه ی شنیدن سوالی از جانب مردم بود (مردمی که مُهر غفلت بر پیشانی داشتند) خود پرسشگرانه پرسید:« می دانید اولیاء الله چه کسانی هستند؟«چهره هاشان داد می زد:« این ها نمی دانند».
گفتند:« چه کسانی هستند یا امیر المومنین؟.»
امام که مفسرِ کلام خداست فرمود:«آنان، ما و پیروان ما هستند. پس هر که بعد از ما از ما پیروی کند خوشا به حال ما و خوش تر به حال آنان!»
پچ پچ در میانشان بالا گرفت. نگاه پاسخگو و مهربان امام را دیدند و سوال های در گوشی خود را به امام عرضه کردند:« ای امیر المومنین! چرا خوشا به حال ما و خوش تر به حال آنان؟ مگر نه این است که ما و آنان هر دو در یک راهیم؟»
امام، نگاه نافذی به جمعشان انداخت. بعد سرمبارکش را به زیر افکند. مثل آب جاری و گوارایی که در بطن زمین فرو می رود در خود فرو رفت.چشمانش را بست و آرام گفت:«نه، زیرا آنان باری را بر دوش می کشند که شما نکشیده اید و چیزهایی را تحمل می کنند که شما تحمل نکرده اید.»
پیامبر، خطبه می خواند و اینگونه زنجیر از دست و پای دنیا گسیخته ، سکینه و سکوتی بی سابقه در رگ هایش جریان می گرفت.
جبرییل، برای دنیا، حکمِ سرفرازی آورده بود، حکم نجات، حکم عاقبت به خیری و پیامبر آن را با صدایی رسا در غدیر می خواند و حاجیان حاضر و گذشته و آینده را شاهد می گرفت:«أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله – أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها – إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ)،آگاه باشید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. ای مردم! تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید.
مباد که گام هایتان پس از استواری بلغزد.همانا خداوند بر کردارتان آگاه است…
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله)،ای مردم! همانا علی همان «جنب الله» است که در کتابش یاد آوری کرده و فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستاخیز بگوید: افسوس بر من از کوتاهی هایی که در جانب فرمان خدا کردم».
انگار که قرار بود قرآن در غدیر از نو نازل شود و تاویل همه ی آیات را پیامبر از نو و واضح تر از همیشه بیان نماید.انگار قرار بود، موضوع مهمی را برای همیشه در گوش زمین و زمان فرو کند. تمام سنجش های پنهانی و وهم آلود انسانی که لایه ای از خاک تردید بر قلب می نشاند را بسترد.می گفت:«من بیم دهنده هستم و علی هدایتگر».
لحظه به لحظه گُل از گُل دنیا می شکفت و لبخند دنیا کشیده تر می شد.انگار که قراربود، همه ی بشریت ، دنیا را در حالی ترک کنند که بهشت با باطنی معطر و آغوشی باز به استقبال آنها می آید.انگار که هیچ وقت قرار نیست خازنی بر دوزخ مستقر شود و با غیظ و شهیق از فوج کافران و منافقان سوال کند:«الَم یاتِکم نَذیر!؟».
پیامبر زیر سایه ی درختان غدیر و بر بلندای جهاز کاروانِ جهانِ اسلام، خود را فرستاده ی خدا و علی را وصی و جانشین خود معرفی کرد و با اطمینان خاطر فرمود:«آگاه باشید که دوستدارانِ اولیاء خدا در ایمنیِ کامل وارد بهشت می شوند در حالی که فرشتگان با آنان روبرو می شوند و می گویند:«بهشت گوارایتان باد!»
دنیا، همچنان شاهدِ همجواری علی علیه السلام و پیامبر بود و پیامبر به پشتیبانی پروردگار همچنان دستان علی علیه السلام را سر دست گرفته بود و با رساترین لحن، برای دنیایِ چشم انتظار، خطبه می خواند :«مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی»، «ای مردم! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر آیات محکم آن بنگرید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. به خدا سوگند که هرگز کسی برای شما نواهی قرآن و تفسیر آن را آشکار نمی کند، مگر همین کسی که دستش را گرفته و بالا آورده ام و به شما اعلام می دارم:« هر آن که من مولا و سرپرست او هستم، این علی مولا و صاحب اختیار اوست و او علی بن ابیطالب، برادر و وصی من است و ولایت او حکمی ست از سوی خدا که بر من نازل شده است.»
دنیا، در آن لحظات، خود را نجات یافته می دید.دلش می خواست پوسته های حقارت و خفت را از تن بشکافد.سکوت را بشکند و با تفاخر بگوید:«من دیگر تاریک و بی کس نیستم.من منور به چراغ ولایتم .من آنچنان به ولی متصف و متصل شده ام که او همه ی اوامر و نواهی و برکات معنوی و اکرام و بهشت و رضوان الهی ام را تدبیر خواهد کرد.»
آری، دنیایِ مزین به ولایت علی بن ابیطالب، پوسته ی خود را شکافت. لباس عید به تن کرد، با قامتی راست ، درحالی که به وسیع ترین آفرینش خود دست یافته بود ، طوری که می توانست گیتی را در آغوش بکشد و با شعف و خشنودی بگوید :«الحَمدُ لله الذی جَعَلَنا مِن المُتُمَسِکین بِولایَت امیرالمُومِنین، عَلی بن ابیطالِب علیه السلام» .
زهره نوروزی اصفهانی