اسطوره کُشی
اسطوره کُشی
نام پهلوان تختی و به طور عام، واژه ی پهلوان در فرهنگ ایرانی دارای معنای اسطورهای قدرتمندی است.
این اسطوره یک نظام ارتباطی درون خود دارد و در مقام رساندن پیامی به کنشگران فرهنگی در ایران است.
تختی، از نسل پهلوانان ماندگار تاریخ ایران و نماد و سمبل ورزش ایران است. شخصیتی که واژهایی همچون پهلوانی، جوانمردی، گذشت، دینداری، مردانگی و فداکاری به نام او گرهخورده است.
ریا و چند چهره گی جایی در اخلاق جهان پهلوان نداشت و اهل سیاه نمایی، نقش بازی کردن و تملقگویی نبود.
او ازنظر شخصیتی فردی نجیب، آزاده و با حجب و حیا بود و بسیاری از پیشنهادها و پستهای مهم زمان خود را رد کرد و با وجود توانمندی، مدال طلای جهان و المپیک را نخواست تا جوانمردی را معنا کند.
رفتارهای به جا مانده از او در زمینه های مختلف، هر یک حکایتهای بزرگیست که پرداختن به آنها امر ارزشمندی است. تختی همانگونه که در ورزش استثنا بود، در زندگی و پاسداری از ارزشهای اخلاقی نیز کمنظیر بود. تختی قبل از آنکه بر روی تشک با حریفان دست و پنجه نرم کند، با نفس خود به مبارزه پرداخته بود.
همه ی این عوامل و جایگاه والای اسطورهای غلامرضا تختی باعث شد تا نوروز امسال فیلمی با محوریت او تهیه و اکران شود.
«غلامرضا تختی» فیلمی به کارگردانی بهرام توکلی و محصول سال ۱۳۹۷ است. این فیلم در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر در دو بخش، سیمرغ بلورین را از آن خود کرد و شامل سه فاز از زندگی غلامرضا تختی در مقطع کودکی، نوجوانی، بزرگسالی، مسابقات کشتی و فوت وی است. این فیلم نه درباره ی مرگ مرموز جهانپهلوان تختی، که درباره زندگیاش است.
فیلم از قرائت وصیتنامه ی جهانپهلوان شروع میشود، سکانس بعد «آقا تختی» در اتاق بیست و سه هتل آتلانتیک مشغول به هم زدن قرص در لیوان آب است که به گذشته و «چاله آبسیاه» بیغولههای جنوب تهران پرتاب میشود، به کودکی تلخ و فقر و پدرِ آس و پاس شده که پول دستی میخواهد و نمیدهندش، به کتککاریهایِ خشن توی آلونکها، به باربری در شرکت نفت مسجدسلیمان. به مادرش، به دستهایِ مادرش و نیکمتِ چوبیِ پدرِ نیمه دیوانه و صدای تق و تق چکش و میخ روی چوبهای پاره پاره. روی اعصاب؛ و بقیه ی فیلم روایت خبرنگاری است که از نزدیک تختی را میشناخته و چندین بار با او مصاحبه گرفته است. تمرکز فیلم بر جنبه ی مردمی شخصیت جهانپهلوان تختی است. در فیلم مدام از صحنههای دستگیری او از مردم نمایش داده میشود. او هیچچیز را برای خود نمیخواهد.
در قسمتهایی از فیلم نیز به جدال ساواک و حکومت، با مرام و اندیشه ی غلامرضا تختی اشاره میشود. ارتباط او با آیتالله کاشانی و ارادتش به دکتر مصدق برایش دردسرساز میشود. آنها او را از کشتی محروم میکنند، حقوقش را قطع میکنند و سرانجام این بیمهریها و شایعات ریزودرشت روزنامهها و شرایط بد اقتصادی و مشکلات خانوادگی و اختلاف با همسرش او را به اتاق بیستوسه هتل آتلانتیک میکشاند.
پس از اکران این فیلم و بهتبع آن احیای نام تختی و منش او در اذهان عمومی، سخنی در میان مردم پراکنده شد که تختی به علت اختلاف خانوادگی و در پی یک نزاع با همسرش خودکشی کرده است.
کارگردان فیلم در مورد نحوه ی مرگ تختی و خودکشی او در فیلم گفت: ما میخواستیم به این مورد اشاره کنیم که همیشه به این پرداخته میشود که تختی خودکشی کرده یا کشته شده، درحالیکه آن چیزی که مهم است نحوه ی زندگی تختی است که آن را ماندگار کرده است؛ اما نکته اینجاست که برسرزبان افتادن نحوه ی فوت تختی به هدف «اسطوره کشی» و از بین بردن وجهه ی پهلوانی و قهرمانی او در میان فرهنگ ایرانیان صورت گرفته است. اینکه غلامرضا تختی با آنهمه عظمت و نام و نشان آنقدرها هم پهلوان نبود و در پی مشکلاتی که در زندگی برایش حادث شد دست به خودکشی زد تا خود را خلاص کند.
اسطورهها نقشی بیبدیل در زندگی فردی و نیز در اجتماع دارند. عدم توجه و حفظ اسطورهها در فرهنگ جامعه ی ایران باعث روی آوردن به غرب و فرهنگ غربی و در نتیجه از خودبیگانگی فرهنگی خواهد شد.