گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

لبیک ای ناخدای کشتی نجات

پنجشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۱۰ ب.ظ

 

 

ل

 

 

لبیک ای ناخدای کشتی نجات

 

 

 
نامه هایی که نوشته شدند لاله هایی که سر بریده شدند ناله هایی که روان شدند
به وقت کوفه و موعد دعوت شده، عهدهایی که بسته شد به مُهر بی وفایی و انسان هایی به حزب باد.
آنان که هر سو بر مُرادشان تاخته شود، دلشان آن سو بافته می شود.
این سو تر و در پسِ دلواپسی های شبانه روز، باغبانی به تیمار لاله هایش مشغول است.
لاله هایی که قرار بر مدار عاشقی گذاشته اند و بر گِرد ماهی می تابند که آسمان و زمین در اشتیاقش به رقابت نشسته اند.
لاله هایی به استواری کوه و به لطافت شبنم.
سرزمینی که مرد می خواهد و مردانگی، 
سلام می خواد و سلامتی قلب، آمدن می طلبد و ماندگاری. 
مرد و مردانگی به لباس و مردی خالص نمی شود زیرا زنان این دشت با مردانگی هایشان روی لشکری از مردانه پوش ها و رویین تنان را سفید کردند.
این جا سلام می کنند و نفس سلام را به سلامتی تن پایان نمی برند بلکه قلب ها را خاص و خالص می کنند و به زیر خاک می برند. 
آمدن هایی بود که به ماندن منتهی شد اما چه ماندنی؟
ماندن در بخش تیره تاریخ یا در آن سویی که می درخشد و تاج استوار آزادگی را بر سر آزاده طلبان می گذارد؟
فراق زینب یا فراغ زینب؟ 
سخن بر هجران و غم باید داد یا بر آسودگی و راحتی؟
زینب را با هجران و غم هایش می شناسیم و معنا می کنیم اما از آسودگی خیالش نمی گوییم، 
آری، آسودگی خیالش زیرا در صحرای محشر با خیالی آسوده پیش خداوندگار می ایستد و از استواریش، از قدرتش و از خون هایی که برای اسلام و مردمان فدا کرد می گوید و داد سخن می دهد و سر و قامتش را پیش مادر و پیامبرش بالا نگاه می دارد.
حتی سه ساله ها و شش ماهه ها هم دفتر مشق این عشق را سرمشق می دهند ولی آن سو ناله هایی که به زودی کران تا کران را در می گیرد و تندبادی از پشیمانی جاری می کند. ناله هایی از جنس گمراهی نیمه شب های بدون مهتاب و خالی از سوسوی ستارگان.
این روزها همه از لاله ها می گویند و از نامه ها و شرمساری کوفیان و مظلومیت اسیران و بازماندگان کربلا.
عجبا از سنگینی و وقار هزار و چند ساله صحنه های عاشقی و دلدادگی، کارستانی می کند رجوع به لاله های سر بریده و اسیران بر خاک نشسته اش.
لیک ای باغبان عاشق و ای ناخدای کشتی نجات.

 

 

 

 

 

 

فریبا حقیقی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی