گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است



سردی، ارمغان معماری غربی

قدیم ها در خانه ها دو تا زنگ یا به قول قدیمی ها، کلون داشت یکی حلقه ای، یکی به حالت گوشت کوب.

  وارد خانه های قدیم که می شدی اول باید از یک راهرو بلند و باریک رد می گذشتی  که به آن دالان می گفتند بعد تازه به یک حیاط بزرگ می رسیدی، پذیرایی هم جدا بود.

آشپزخانه یا مطبخ قدیم، آن طرف حیاط بود، دورتر از اتاق ها.

دستشویی را نزدیک در خروجی یا ته ته حیاط می ساختند.

قدیم ها دیوار خانه ها کاهگلی بود. سقف اتاق ها بلند بود.

فرش کف خانه خرسک یا فرش دست بافت بود. زمستان ها کرسی در خانه ها براه بود

قدیم شیشه های اتاق رنگی بود، چند رنگ.

حالا خانه ها را با آجر و بتون می سازند سقف آن ها کوتاه است.

 دیوارها یا گچی اند یا سنگی.

فرش ها ماشینی شده، بجای کلون آیفون و زنگ آمده.

دالان رفته و بالکن آمده.

آشپز خانه کنار پذیرایی است دستشویی و حمام هم کنار آن ها.

چیزی به اسم حیاط وجود ندارد.

شیشه های شفاف با یک پرده زخیم پوشیده شده اند، که مبادا نوری داخل بیاید.

 رنگ دکور خانه ها کرم قهوه ای است، پذیرایی و نشیمن یکیست.

 هرکس اتاق شخصی دارد، شاید سر میز شام 

هم دیگر را ببینند.

شاید برای ما که به خانه های جدید خو گرفته ایم حتی تصور زندگی در خانه های قدیمی هم سخت باشد.

 شاید فکر کنیم که وقتی می توان راحت تر زندگی کرد چرا این سختی را باید تحمل کرد.


قدیم خانه ها دو کلون زنانه و مردانه داشت تا بانوی خانه متوجه شود فرد بیرون از خانه مرد است یا زن.

 دالان داشت تا وقتی نامحرمی می خواهد داخل خانه شود بانوی خانه فرصت  داشته باشد خود را بپوشاند.

بعد از آن هم یک حیاط بزرگ و دل باز پر گل و درخت داشت که بانوی خانه دلش نگیرد.

آشپزخانه را آن طرف حیاط می ساختند که بوی غذا از صبح تا ظهر توی خانه نپیچد و باعث بی اشتهایی خانم خانه نشود.

دستشویی دورترین نقطه نسبت به ساختمان خانه بود تا میکروب آن به داخل ساختمان سرایت نکند.

 سقف اتاق ها بلند بود تا هوای درون اتاق مانده نشود.

فرش ها دست بافت بود و گرمی آن مانع درد دست و پای ساکنانش می شد.

کرسی در زمستان افراد خانواده را دور هم می آورد.

شیشه های اتاق ها رنگی بود تا روح و زیبایی و نشاط در خانه جریان داشته باشد.


حالا خانه ها با یک لایه نازک آجر و بتون ساخته می شود، خیلی راحت صداها و اخبار همسایه کناری را می شنوی.

کف و دیوارش سرامیکی و سنگی است و کف قسمتی از آن را فرش ماشینی پوشانده است. زمستان ها از این همه سردی سرامیک و فرش لرز می کنی و حتما باید پاهایت را با کفش و جوراب محدود کنی.

بوی غذا تا مدتی بعد از طبخ، در خانه می ماند و

گاهی باعث بی اشتهایی و دل زدگی بانوی خانه می شود.

رنگ هایی که درون خانه بکار رفته رنگ های سرد و خنثی است که نهایت هنر دکراتور برای ایجاد تناسب و هارمونی است; غافل از این که یک نواختی ملال آور است و رنگ قهوه ای عامل افسردگی و سردی. 

سقف آن کوتاه است خیلی زود در این خانه ها دلت می گیرد.

چیزی به اسم حیاط هم وجود ندارد که با چرخیدن در آن دلت را سبک کنی.  

هنر معماری امروز یک بالکن کوچک است که بانوی امروزی حتی نمی تواند آزادانه در آن رفت و آمد کند و حتما باید برای استفاده از آن حجاب داشته باشد.

سردی و سردی و سردی ارمغان معماری وارداتی امروز است:

سردی رنگ ها، وسایل و معماری و به تبع آن سردی روح ها.

زهرا ابراهیمی
۲۹ تیر ۹۷ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


اینجا فقط من!

ندای اصفهان- زهرا ابراهیمی (کارشناس مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی)

اینجا همه چیز از من شروع می شود؛ تمام تلاشها برای تغییر من صورت می گیرند و تمام نصایح و اندرزها در جهت ترمیم منِ من خودنمایی می کنند.

اینجا در سبکی که منطبق بر فطرت دست ناخورده من است، دستوراتی ناب وجود دارد که تمرکزش بر انسان سازی بیشتر از هرچیز دیگر است.

در سبک زندگی اسلامی برای تک تک ما در هر مقام و موقعیتی که باشیم وظایف، مسئولیتها و انتظاراتی تعریف شده است که دائما در شرایط مختلف به ما گوشزد می شود.

اینجا خطاها قبل از هر چیز و هرکس متوجه من می شود و این بهترین گام است در جهت اصلاح فرد و اجتماع.

اگر کمی با دقت به اطرافمان نگاه کنیم و یا کمی گوشهایمان را تیزتر کنیم، به وضوح می بینیم و می شنویم آنچه از آگاهی و آشنایی افراد نسبت به حقوقشان بدانها تعلیم داده شده است چه بلایی بر سر جامعه آورده است.

برای زوجهای جوان در کلاسهای آموزشی قبل از ازدواج، بیشتر از اینکه بخواهند تکلیفشان را تبیین نمایند، حقوقشان را بازگو می کنند و آنها را از حقوقشان مطلع می سازند.

به بچه ها نیز در مدرسه حقوقشان را یادآوری می نمایند و در رسانه و روزنامه و هرآنچه مردم ازآن درس می گیرند، کلاس تدریس آشنایی با حقوق به صورت مستقیم و غیر مستقیم، تمام و کمال برپا می شود و همین امر بستر لازم برای جنگ و نزاعی خشن بین گروههای مختلف را فراهم آورده است، تا جایی که گاهی شاهد هستیم که زنان جامعه ما در صدد احقاق حقوق خویش در دادگاهها از این سو به آن سو روانه می شوند و فرزندانمان نیز برای احقاق همان حقوق جسورتر.

قطعا آگاهی نسبت به حقوق، حقی است مسلم که نادیده گرفتن آن از بدترین مصادیق ظلم بشمار می رود، اما نکته اینجاست که آموزش تک بُعدی و یک جانبه در این باب، پرواز با یک بال است.

حلقه مفقوده در کنار آموزش حقوق، آموزش وظایف و تکالیفی است که وجود دارد، چرا که حیات حقوق در گرو انجام وظایف است. اگر شخص وظیفه اش را به خوبی انجام ندهد مستحق حقی نخواهد بود و این نکته ای است که کمتر بدان توجه می شود.

سبک زندگی اسلامی تأکید بر این امر دارد که آنچه درون فرد هست بیرونش را شکل خواهد داد و بر همین اساس خودشناسی به عنوان سودمندترین معارف معرفی شده است چرا که نتیجه خودشناسی چیزی جز خودسازی نخواهد بود. در این سبک توجه به اخلاق و گرایش به اخلاق مداری منجر به تقویت روحیه گذشت و صلح خواهد شد و همین امر باعث می شود تا شخص بیشتر از اینکه بخواهد بر حقوقش پافشاری کند، ذهنش را معطوف وظایف و مسئولیت هایش کند.

سبک زندگی اسلامی با چیزی که امروزه از سبک زندگی می‌شناسیم، فاصله ای بسیار دارد و برماست که با تکیه بر اخلاق مداری و تقدم اخلاق بر حقوق در کاهش این فاصله کوشا باشیم.

http://nedaesfahan.ir/101503/%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AD%D9%84%D9%82%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%81%D9%82%D9%88%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2.htm



زهرا ابراهیمی
۲۶ تیر ۹۷ ، ۰۸:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


افسانه مرادی:

آهای آدم همیشه گرم بمان:



این روزها آرامش شده خیال شده توهم شایدهم یک رویای شیرین که همه به دنبال آنیم...

انگاری هیچکس آرام نیس هیچکس خیالش تخت نیست از هیچکس و هیچ چیز...

این روزها گذراندنش خیلی سخت شده برای من برای تو و برای همه...

دوستی ها رنگ باخته اند و همه درگیر خودهستند حتی هیچکس به دور و برش نگاه ساده ای نمی اندازد...

آهای آدم آری مخاطبم خود تو هستی!کمی سرت را بالا بگیر کمی نگاه کن به من به اطرافت به آدمیان...آدم هایی که شاید محتاج لحظه ای نگاه پر محبتت هستند.

انقدر مغرور نباش کمی از مهرت را به دیگران ببخش...باور کن روزگار سخت تر از آن است که بتوان تنها و بی پشت وپناه آن را سپری کرد شاید روزی برسد که تو محتاج دیگران شوی و دیگران نگاهشان را از تو دریغ کنند....و آن زمان است که خواهی فهمید تنهایی چه معنایی دارد...

بگذار دیگران هم آرامش را با تو تجربه کنند و باور داشته باش همیشه تنهایی نمیتواند بهتر باشد و گاهی باید باهم بود...

و شیرین ترین خاطرات زمانی خواهد بودکه کنار هم بودن را تجربه کنی...

اهای انسان امروزی آهای تویی که کارت شده گوشه نشینی و انزوا...آهای تویی که صبح تا شب همراه و همدمت شده گوشی موبایلت کمی به خودت بیا...خدا نکند روزی برسد که دیگر خیلی دیر شده باشد...روزی که تو حسرت لحظه ای کنارهم بودن را بخوری!

فکرنکن وقت بسیار است و کار امروز را به فردا می اندازی،شاید دیگر وقتی نباشد وتو میدانی گذشته را هرگز نمیتوان به عقب برگرداند...

و روزی فراخواهد رسید که عزیزترین هایت دیگر در کنارت نیستند و تو غم گذشته رامیخوری.

پس خوب باش و همیشه خوب بمان آنگونه که خوب بودنت ورد زبان ها شود چرا که هرچه خواهد ماند همان خوبی توست...گوشه نشین نباش نگذار غم و غصه خود را بر سرت فرود آورند قدرتمند بجنگ مقاومت کن و بدان تو کوهی محکم هستی در برابر تنهایی...

هرگز دوست نداشته باش تنهایی را...البته گاهی خلوت تنها نیاز تو خواهد بود اما بگذار هم خود لذت ببری هم دیگران...پشیمانی را سودی نخواهد بود.

پس مگذار تیرگی قلب مهربانت را فرا گیرد و گرد و غبار بر دلت بنشیند...قلبت را جایگاه مهر و محبت قرار ده تا دیگران قلبشان را میعادگاهت قرار دهند و محبت را از دیگران گدایی کن که زیباتراز این گدایی در جهان وجود نخواهد داشت...

حرف آخرم:اهای ادم امروزی سرت را بالا بگیر در خود فرو نرو درددل کن و کمی با دیگران گرم باش چرا که سردی حس خوشایندی نبوده و نخواهد بود...


http://nedaesfahan.ir/101262/%D8%A2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D8%AF%D9%85-%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D9%85-%D8%A8%D9%85%D8%A7%D9%86.htm

زهرا ابراهیمی
۲۲ تیر ۹۷ ، ۰۶:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

9


به گذشته فکر نکن چون کابوسی بیش نیست و به آینده نیندیش چرا که رویاییست که شاید هرگز دست یافتنی نباشد!

حال را دریاب چرا که هدیه ای زیباست از طرف خداوند...

درست است که میگویند دنیا ارزش ندارد،اما باید جنگید و باید تلاش کرد چرا که راهی است برای رسیدن به سعادت ابدی...

زندگی گذر زمان است،زمانی که همانند برق و باد میگذرد و ما غافل از این گذر!

زمانی فرا میرسد که چین و چروک صورتت و موهای سپیدت گواهی این گذر خواهد بود،روز به روز پیرتر میشوی و فرتوت تر روز به روز خسته تر میشوی و بی حوصله تر،و اینجاست که میفهمی معنای زندگی را...اینجاست که در میابی نزدیک شدن به پایان را...و چقدر باورش سخت است پایان این زیبای شیرین...

زندگی گاهی شیرین است و گاهی تلخ،گاهی سازش باتو کوک است و گاهی با ساز تو نمیرقصد،گاهی کوله باری از سختی و مشکل پیش رویت صف کشیده است که حتی فکرش هم آزارت میدهد و زمانی انقدر شاد و سرخوشی که غافل میشوی از ثانیه هایی که از پی هم میگذرند....

بعضی اوقات آنقدر تنهایی که غصه تو رو در آغوشش فشار میدهد و بغض امانت را میبرد...کسی تو را درک نخواهد کرد جز خودت...این است زندگی!

دنیا بی رحم و ناجوانمردانه عزیزانت را از چنگت در می آورد و هرانچه دوست داری از میان دستانت می رباید و تو همچنان دل میبندی به دنیا و آدم هایش...آدم هایی که به راحتی از تو میگزرند و تنهایت میگذارند،آدم هایی که از پشت خنجر میزنند و خیالشان هم نیست،آدم هایی که جواب اعتمادت را با بی اعتمادی میدهند و تو چه راحت دل میبندی به همین آدم ها...

و عجیب است که خدایت را میفروشی به همین آدم ها،بدان تنها کسی که از پشت خنجر نمیزند همین خداست،خدایی که در ذهن ها چیزی جز مهربانی و آغوش گرمش نمیگنجد!

حال بنگر...انتخاب کن خدا را یا دنیا را؟عشق را یا پایان و نابودی را؟

دنیا همان زمانی شیرین خواهد بود که خدا باشد که عشق باشد...بهشت همان دنیاییست که خدا را در آن میابی!

و زندگی را میتوان به بهشت مبدل کرد اگر معبود حضور داشته باشد...معبودم من دنیارا برای رسیدن به تو می خواهم

زهرا ابراهیمی
۱۶ تیر ۹۷ ، ۱۱:۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                  قرار بود چه کسی خوشبخت شود؟چه کسی سوار مدل بالاترین ماشین ها شود و بهترین لباس ها را بپوشد...درحالی که گوشه ای دیگر از این سرزمین پدری درمقابل فرزندانش سرافکنده شود،طفلی از گرسنگی بمیرد و زنی از بی خانمانی در کنار خیابان های شهر گدایی کند؟

پس انسانیت کجاست!

چگونه میتوان سیر در جایی گرم و راحت سر بر بالشی نرم گذاشت در حالی که گوشه ای از این خاک کودکی از سرما به خود میلرزد؟

چگونه میتوان سفره هایی رنگین انداخت زمانی که طفلی از گرسنگی راضی به خوردن تکه نانی خشک شده...

پس این انسانیت کجا جایش را خشک کرده زمانی که فقر بیداد میکند و هرکس سرش به کار خودش گرم است،پس انسانیت کجارفته انگاه که کودکی لباس ندارد بپوشد انگاه تو درپی بهترین لذت هایی؟

انصاف است این همه تفاوت؟این همه فاصله؟

به گمانم دل ها از جنس سنگ شده شاید هم از جنس فولاد...

نمیدانم شاید هم دیگر دلی نمانده باشد برای آدم های این زمانه که بخواهم جنسی برایش تعیین کنم...

اینگونه زندگی کردن دیگر دل نمیخواهد بلکه نفسی میخواهد سرکش و دور ازخدا...

اگر خدا را باور داشتیم دنیا بهشت بود دیگر کسی غم زندگی را نمیخورد!

دیگر همه به سهم خود قانع بودند هرکس برای رسیدن به بیشترین نمی جنگید،دیگر حقی ضایع نمیشد،دیگر کودکی سرپناهش سقف آسمان خدا در سرمای زمستان نمیشد و دیگر دلی نمیسوخت...

کاش امیدی بود برای بهتر شدن زندگی آدمیان و کاش انسانیت بازمیگشت... 

اما نه...شنیده بودم که انسان سیری ناپذیر است انگاری درست شنیده بودم،چون میبینم هیچکس قرار نیست سیر شود،خوخواهی شده بارزترین صفت برای آدم ها...فقط خود را میخواهند و بس...مدام در حال جنگ و تلاش برای منافع خود هستند انگار نه انگار روزی زندگی تمام خواهد شد!

و انچه باقی خواهد ماند یک جسم بی جان است و روحی که سرگردان شده،اینان باخته اند تمام زندگی را چرا که باور ندارند روزی باید بار سفر را بست و راهی شد...

راهی مسیری که تنها با کوله باری از حسرت و غصه باید طی شود آن هم تنهای تنها بدون هم سفر

زهرا ابراهیمی
۱۱ تیر ۹۷ ، ۱۲:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر