گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زهره نوروزی اصفهانی» ثبت شده است

ب

 

 

کرونای شاخدار مروج فرهنگ قرآنی

کرونا انواع گوناگونی دارد. تعداد زیادی از آن‌ها، تاکنون شناخته شده‌اند. ویروسی که به تازگی کشف شده است، موجب بیماری کووید19 می‌شود. تب، خستگی و سرفه‌های خشک رایج ترین علائم ابتلا هستند.

این بیماری می‌تواند با سرفه یا بازدم از دهان و بینی فرد مبتلا به کووید19 به اطراف پخش شود و منجر به ابتلای دیگران به ویروس گردد.

این ویروس لعنتی از کجا آمد؟

همه اظهار داشتند از چین شروع شده است. آخر درد اینجاست که هرچیزی از چین وارد ایران می‌گشت، بی ارزش بود اما الان ویرسی را وارد نموده اند، جهش‌یافته و خفن.

کرونا قوی نیست و بسیار راحت از بین می‌رود، اما مشکل اصلی این‌است‌که دوره‌ بی‌علامتی آن طولانی و به شدت هم واگیردار است. این روزها دستم بیشتر سمت صورتم می‌رود، بیشتر دلم می‌خواهد از خانه بیرون بروم؛ از وقتی تلویزیون زیرنویس کرده چشم‌های خود را با دستی که احتمالا ویروس بر روی آن جا خوش نموده لمس ننمایید، در قسمت چشم‌هایم بسیار احساس خارش می‌نمایم.

محمود واعظی رئیس دفتر رئیس جمهور ایران، اعلام کرده که ایران برای خرید 20 میلیون دوز واکسن کرونا از کواکس و چین به توافق هایی رسیده و خرید واکسن از هند و روسیه را در دستور کارش قرارداده است. یک نفر نیست که بگوید ما موش آزمایشگاهی هیچ کشوری نخواهیم شد. حال اگر واکسنی باشد که به دست ابن‌سیناهای کشور خودمان ساخته شده باشد، موش آزمایشگاهی آن‌ها خواهیم شد. این درحالیست که شوهر عمه‌ من هنوز می‌گوید این حرف‌ها الکی و بدرد نخور است. می‌خواهند ماسک و دستکش را گران‌تر نمایند.

از شر این ویروس که خلاص شویم، می‌توانیم بگوییم ما از بازماندگان سال نودوهشت و نود و نهیم. بعضی افراد تفاوتی بین قبل و بعد قرنطینه مشاهده نکردند بلکه لحظات بهتری را نیز تجربه نمودند. کل سال کنار ساحل، آفتاب گرفتند و آویزان سیم شارژر موبایل خود بودند در جهت عوض کردن استوری و وضعیت خود.

قبلا می‌گفتند پول‌دار باشی دیگه بقیش مهم نیست، الان فرقی نداره کچل باشی، دکتر باشی، مهندس باشی، پول‌دار باشی یا فقیر، اگر سرفه کنی به طوری نگاهت می‌نمایند که تصور کنی انگل اجتماعی.

برای جلوگیری از همه‌گیری ویروس کرونا، برخی از کشورهای جهان مثل آلمان پوشیدن ماسک در محلات عمومی را اجباری اعلام کردند. در نتیجه ماسک کمیاب شده و برخی آن را خودشان می‌سازند. بسیاری نوآوری‌های جالبی انجام دادند و حتی از کرونا برای تبلیغات خودشان استفاده می‌کنند.

عمارت کلاه فرنگی را فرنگی تر ننماییم

در رسانه ها خواندیم شروع کرونا که به شدت شیوه زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده است، اکنون تاثیرخود را بر بازار نوشت‌افزار بیش از پیش نشان داده و رکود بی‌سابقه‌ای را به تولیدکنندگان، فروشندگان و بازار تحمیل کرد. هرساله با آغاز فصل بازگشایی مدارس بازار نوشت‌افزار داغ بود و شوروشوق زیادی میان دانش‌آموزان برای خرید بود، اما امسال شرایط به ‌گونه‌ای دیگر رقم خورد و تب داغ کرونا این بازار پررونق را به سردی مضاعف کشاند. اینجا یک سوال پیش می‌آید؛ دانش‌آموزان امسال نیز محصل بودند. نیاز به لوازم التحریر داشتند. پس چرا رکود بازار را مشاهده کردیم؟

مشق همان مشق بود، تکلیف، تمرین و آموزش همه وجود داشت. اما فرزند با مداد نصفه هم توانست مشق بنویسد، در انتهای دفترهای سال قبل نیز توانست مشق بنویسد، نیازی به دفتری با جلد خاص که در کلاس جلوه‌گری نماید و در بین همسالان خود تک باشد، نداشت. کیف نو، جامدادی نو، خودکار صد رنگ، مداد رنگ رنگین کمانی هزار رنگ و هزاران هزار تجملات بی منطق دیگر کمرنگ‌تر شد.

خداوند در آیه ۳۰ سوره حدید چه زیبا بیان می‌نمایداِعلَمُوا انَّما الحَیوةُ الدُنیا لَعِبٌ وَ لَهوٌ وَ زینَةٌ وَ تفاخُرٌ بینَکم و تکاثُرٌ فی الاَموال و الاولادِ کَمَثَلِ غَیبٍ اَعجَبَ الکفار نَباتُهُ ثُمَّ یَهَیجُ فَتَریهُ مُصفَراً ثُمَّ یَکونُ حُطاماً و فِی الاخرةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغفِرَةٌ مِن اللهِ وَ رضوانٌ وَ مَالحیوةُ الدُنیا الّا مَتاعٌ الغُرور‌؛

(بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی به یکدیگر و فزون خواهی در اموال و فرزندان است. [مَثَل آنها] مثل بارانی است که رستنی آن [باران] کشاورزان را به شگفتی آورد. سپس [آن کشت] خشک شود و آن را زرد بینی. آن گاه خاشاک شود و در آخرت [دنیاپرستان را] عذابی سخت است و [مؤمنان را] از جانب خدا آمرزش و خشنودی است و زندگانی دنیا، جز کالای فریبنده نیست.)

کرونا با همه‌ بدی‌ها و ناخوشی‌هایش، باعث شد ناخواسته به این آیه قرآن عمل نماییم. تجمل را کم کرده، عمارت کلاه فرنگی خود را جهت نمایش به دوست و آشنا، فرنگی‌تر ننماییم.

زهره نوروزی

لینک مطلب در ندای اصفهان

 

زهرا ابراهیمی
۲۳ بهمن ۹۹ ، ۱۴:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

ا

احوال دنیا در روز غدیر

پارچه ای از جنس سکوت، عایق وار، پیکر دنیا را فرا گرفت. اصلا سرشت دنیا چگونه است ؟ پاسخ، تاملِ بسیار لازم ندارد.دنیا، بازیچه ای کودکانه است با تاریخ مصرفی کوتاه مدت و متاعی ناچیز. این راهمه می دانند.

آنچه دنیا را با تب و تاب بچه گانه اش، وادار به سکوت می کرد؛ رشد درختی شاداب و تناور بر زمینِ دنیا بود تا مسافران و رهگذران خسته  دنیا، لحظاتی را در سایه سار آن بنشینند و به آسایش برسند. درختی به نام ولایت.

دنیا در حال انتظار،  به جاده بیکران آفرینش چشم دوخته بود، خاموش گوشه ای نشسته بود و می دانست که امروز جبرئیل می آید و سینه او را فرودگاه وحی می کند و از دنیا تجارتخانه ای می سازد برای سوداگری اولیای خدا.

عجب صبری می طلبد این چشم انتظاری!

دنیا که با چشمان خود، پیشانی خون آلود و دندان شکسته ی پیامبر را در دوران رسالتش دیده بود ودنیا که با گوش های خود،  صدایِ سایشِ دندانِ لجاجتِ کفار را شنیده و سنگینی قلبِ اندوهگین پیامبر را تاب آورده و نیز شاهد و گواه دلگرمی های پروردگار به پیامبرخود ‏بود آنجا که می فرمود: ( لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)

حالا در چهار دیواری سکوت، از چهار چوبِ پنجره ی انتظار، به انتهای دالانِ تاریکِ زمین خیره شده،  تا جبرئیل چراغ بیاورد.چراغی برای نور افشانی.

سرانجام نغمه ی جبرییل طنین انداز شد و از گلوی پیامبر با ارتعاش تارهای صوتیِ آرامش بخشش بر هستیِ نور پاشید و دنیا همچنان گواه گونه و بی هیاهو به آخرین و کامل کننده ترین ابلاغ پیامبر گوش جان سپرده بود:« یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ؛ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد. قطعا خداوند کافران را هدایت نمی‌کند.»

پیامبر، روزغدیر را به مثابه منبع نوری در روزهای تاریک روزگار،  به دنیا بشارت داد و یادآور شد که تنها علی (علیه السلام) ست که گَردِ تاریکی و جهالت را به واسطه ی شفافیت علمش از چهره ی دنیا می زداید.

دنیا، باز در سکوت، لبخندِ مسرت بخشی زد. به این امید که از این پس‌، روزهای پر نشاط تری  پیش رو خواهد داشت،

مصون از جدال،

بی خون ریزی،

بدون ترس از سقوط در چاهِ سیاه سرگردانی.

زیرا هراس از تاریکی و سقوط، تنها وقتی به دل راه می یابد که چراغی در کار نباشد. حالا جبرئیل آمده است و با خود چراغ آورده، چراغی که مسئولیتِ روشن ماندنش،  با فاتح خیبر است

«الا ان اولیا الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون»،علی علیه السلام ، در روزهایی پس از واقعه ی غدیر، این آیه را تلاوت کرد. عده ای در اطرافش نشسته بودند. او که تشنه ی شنیدن سوالی از جانب مردم بود (مردمی که مُهر غفلت بر پیشانی داشتند) خود پرسشگرانه پرسید:« می دانید اولیاء الله چه کسانی هستند؟«چهره هاشان داد می زد:« این ها نمی دانند».

گفتند:« چه کسانی هستند یا امیر المومنین؟.»

امام که مفسرِ کلام خداست فرمود:«آنان، ما و پیروان ما هستند. پس هر که بعد از ما از ما پیروی کند خوشا به حال ما و خوش تر به حال آنان!»

پچ پچ در میانشان بالا گرفت. نگاه پاسخگو و مهربان امام را دیدند و سوال های در گوشی خود را به امام عرضه کردند:« ای امیر المومنین! چرا خوشا به حال ما و خوش تر به حال آنان؟ مگر نه این است که ما و آنان هر دو در یک راهیم؟»

امام، نگاه نافذی به جمعشان انداخت. بعد سرمبارکش را به زیر افکند. مثل آب جاری و گوارایی که در بطن زمین فرو می رود در خود فرو رفت.چشمانش را بست  و آرام گفت:«نه، زیرا آنان باری را بر دوش می کشند که شما نکشیده اید و چیزهایی را تحمل می کنند که شما تحمل نکرده اید.»

پیامبر، خطبه می خواند و اینگونه زنجیر از دست و پای دنیا گسیخته ، سکینه و سکوتی بی سابقه در رگ هایش جریان می گرفت.

جبرییل، برای دنیا، حکمِ سرفرازی آورده بود،  حکم نجات، حکم عاقبت به خیری و پیامبر آن را با صدایی رسا در غدیر می خواند و حاجیان حاضر  و گذشته و آینده را شاهد می گرفت:«أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ)،آگاه باشید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. ای مردم! تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید.

مباد که گام هایتان پس از استواری بلغزد.همانا خداوند بر کردارتان آگاه است

مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله)،ای مردم! همانا علی همان «جنب الله» است که در کتابش یاد آوری کرده و فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستاخیز بگوید: افسوس بر من از کوتاهی هایی که در جانب فرمان خدا کردم».

انگار که قرار بود قرآن در غدیر از نو نازل شود و تاویل همه ی آیات را پیامبر از نو و واضح تر از همیشه بیان نماید.انگار قرار بود، موضوع مهمی را برای همیشه در گوش زمین و زمان فرو کند. تمام سنجش های پنهانی و وهم آلود انسانی که لایه ای از خاک تردید بر قلب می نشاند را بسترد.می گفت:«من بیم دهنده هستم و علی هدایتگر».

لحظه به لحظه گُل از گُل دنیا می شکفت و لبخند دنیا کشیده تر می شد.انگار که قراربود، همه ی بشریت ، دنیا را در حالی ترک کنند که بهشت با باطنی معطر و آغوشی باز به استقبال آنها می آید.انگار که هیچ وقت قرار نیست خازنی بر دوزخ مستقر شود و با غیظ و شهیق از  فوج کافران و منافقان سوال کند:«الَم یاتِکم نَذیر!؟».

پیامبر زیر سایه ی درختان غدیر و بر بلندای جهاز کاروانِ جهانِ اسلام، خود را فرستاده ی خدا و علی را وصی و جانشین خود معرفی کرد و با اطمینان خاطر فرمود:«آگاه باشید که دوستدارانِ اولیاء خدا در ایمنیِ کامل وارد بهشت می شوند در حالی که فرشتگان با آنان روبرو می شوند و می گویند:«بهشت گوارایتان باد!»

دنیا، همچنان شاهدِ همجواری علی علیه السلام و پیامبر بود و پیامبر به پشتیبانی پروردگار همچنان دستان علی علیه السلام را سر دست گرفته بود و با رساترین لحن، برای دنیایِ چشم انتظار، خطبه می خواند :«مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی»، «ای مردم! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر آیات محکم آن بنگرید  و از متشابهاتش پیروی ننمایید. به خدا سوگند که هرگز کسی برای شما نواهی قرآن و تفسیر آن را آشکار نمی کند، مگر همین کسی که دستش را گرفته و بالا آورده ام و به شما اعلام می دارم:« هر آن که من مولا و سرپرست او هستم، این علی مولا و صاحب اختیار اوست و او علی بن ابیطالب، برادر و وصی من است و ولایت او حکمی ست از سوی خدا که بر من نازل شده است.»

دنیا، در آن لحظات، خود را نجات یافته می دید.دلش می خواست پوسته های حقارت و خفت را از تن بشکافد.سکوت را بشکند و با تفاخر بگوید:«من دیگر تاریک و بی کس  نیستم.من منور به چراغ ولایتم .من آنچنان به ولی متصف و متصل شده ام که او همه ی اوامر و نواهی و برکات معنوی و اکرام و بهشت و رضوان الهی ام را تدبیر خواهد کرد.»

آری، دنیایِ مزین به ولایت علی بن ابیطالب، پوسته ی خود را شکافت. لباس عید به تن کرد، با قامتی راست ، درحالی که به وسیع ترین آفرینش خود دست یافته بود ، طوری که می توانست گیتی را در آغوش بکشد و با شعف و خشنودی بگوید :«الحَمدُ لله الذی جَعَلَنا مِن المُتُمَسِکین بِولایَت امیرالمُومِنین، عَلی بن ابیطالِب علیه السلام» .

 

 

زهره نوروزی اصفهانی

لینک مطلب در خبرگزاری صاحب نیوز

زهرا ابراهیمی
۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


ت


چرا تاوان بی کفایتی مسئولین را پس بدهیم؟!

«شوکران در جامِ عادت»

ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟ تاوان منطق «انسان جایز الخطاست»؟ یادمان رفت این همدلی ها حاصل تفکر انقلابیست؟ حاصل خون شهدا است؟ رفاه طلبی، دست درازی به بیت المال، آتشی ست که خاکستر ناامیدی را شعله ور می کند

ندای اصفهان- زهره نوروزی اصفهانی

جوانکِ حواس پرت، موتورِ روشنِ بدونِ قفل و بست را گوشه پیاده رو رها کرده و رفته بود.

«چقدر بیخیال! نمیگه توی این وضعِ بی سر و سامون یکی میاد، راحت موتورُ بر میداره میره؟!!»

مرد این را گفت و دست برد سمت سویچ و موتور را خاموش کرد. زن، پرِ چادرش را باز کرد. نگاهش را برد زیر چادر. کیسه دارو را داخل کیف گذاشت. به موتور نزدیک شد و گفت: «ای آقا! مگه حواس برا مردم باقی گذاشتن؟!!»

دوچرخه سوار، یکی دو تا رکاب به دوچرخه اش زد. بعد! مثل کسی که چیزی را جا گذاشته باشد، برگشت و کنار مرد از رکاب زدن ایستاد. همین طور که تاسف بار به موتور بی صاحب اشاره می کرد و قیافه ناامیدها را به خودش گرفته بود، گفت: «هِه، نگران نباشین. کسی کاری به این موتورِ سه چار میلیونی نداره. میلیارد میلیارد دزدیدن شیرین تره!». اما دلش نیامد که برود. همانجا ماند.

همگی چادر زده بودند دور موتور و با نگاه ممتد، اطراف را برانداز می کردند تا شاید نشانی از صاحب موتور بیابند و امانتی که به دست آنها سپرده نشده بود را صحیح و سالم تحویلش دهند. من با سه قدم فاصله از ماجرای اصلی، شاهد این احساس یگانه و یک رنگ بودم. دوستِ همراهم گفت: «به خدا، مردمِ ما» بقیه حرفش را نشنیدم، چون داشتم در خودم می گریستم. جمع این همدلی ها با این ناامیدیها و عصبانیت ها، کشنده است.

***

ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟ تاوان بی کفایتی مسئولین؟ تاوان منطق «انسان جایز الخطاست»؟ تاوان انتخاب «ظَلوم و جَهول» بودن به جای عادل و عاقل بودن در برابر امانت های الهی (رای مردم)؟ یادمان رفت این همدلی ها حاصل تفکر انقلابیست؟ حاصل خون شهدا است؟ رفاه طلبی، دست درازی به بیت المال، آتشی ست که خاکستر ناامیدی را شعله ور می کند.

ما یادمان رفت زبانه های عصبانیت، خشک و تر را با هم می سوزاند. ما یادمان رفت از زیرِ این خاکستر هیچ ققنوسی متولد نمی شود. یادمان رفت هر خطا و اشتباهی قابل جبران نیست و کم کم عادت کردیم؛ تا امید را فقط در قرعه کشی های برنامه «خندوانه» ببینیم. عادت کردیم خوشبختی را در بخت آزمایی های «روبیکا» جستجو کنیم و شب به شب منتظر باشیم تا رامبد بیاید و در جعبه جادو به ما بگوید: «سلام من رامبد جوان هستم. منجی شادیهای فراموش شده شما»!! عادت کردیم دستهای قدرت را تبری فرود آمده بر بدنه این کشتی طوفان زده ببینیم. کجاست انگشتهای بی رمق و معصومِ پطرس های فداکار؟!

ما تاوان عادتهای بیجا را پس می دهیم. تاوان عادت به سنگهایی که از دست دیوانه ها به ته چاه افتاد و عادت به توجیه «لیس علی المجنون حَرَج».

بزرگتر از دهانم حرف می زنم. خودم می دانم. ولی عادت کردیم. ما عادت کردیم که بزرگتر از دهانمان حرف بزنیم. پایمان را بیشتر از گلیممان دراز کنیم و بدون اعتنا به «پیر» وارد خرابات شویم. عادت کردیم که گرگ و میش را در یک لباس ببینیم و چون بیشتر از دیگران بلدیم با گوشی اندروید کار کنیم؛ بگوییم: «با ما حرف بزنید ولی نصیحت نکنید»!! ما عادت کردیم و حالا داریم تاوان پس می دهیم.

زهره نوروزی اصفهانی


لینک مطلب در سایت خبری ندای اصفهان


زهرا ابراهیمی
۲۳ دی ۹۷ ، ۱۸:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

م


مسجد جامع اصفهان به روایتی دیگر؛

کاراکترهای به روز شده!

از آینده بی خبر، ناصرخسروی بیچاره! یادم باشد بعد از نماز، با «پیرزن دونده» سلفی بگیرم. تعداد ستاره های آسمان بیشتر شده. ماه گوشه گنبد جا خوش کرده انگار! پیشنماز به رکوع می رود...

ندای اصفهان- زهره نوروزی اصفهانی

 آنقدر نشستم تا خورشید افتاد پشت دیوار مسجد. شب شد. آسمان ستاره زد. موذن خواند. پیرها آمدند؛ جوان ها هم.

همیشه موقع عکاسی، ترجیح می دهم کادر دوربینم از آدمها خالی باشد؛ ولی شلوغ پلوغی مسجد، خودش سوژه عکاسی است انگار! تعجب آور است در سفرنامه ناصر خسرو با اینکه واو به واوِ مسجد جامع توصیف شده، چطور این کارکترها از قلم افتاده اند؟!

موقع وضو گرفتنِ مردها، کنار حوضِ «بی آب»، عده ای نشسته اند که بندِ نافِشان را با «مدیریت کردن» بریده اند انگار!: «شیرِ آبُ کمتر باز کُن؛ حیفه!».

مرد، شیر را می چرخاند و جریان آب را باریک تر می کند. وقتی خم می شود تا مسحِ پا را بکشد؛ نفر دوم جوراب هایش را لای کمربندش آویزان می کند و مهیای وضو گرفتن می شود. اول با تردید نگاهی به اطراف می اندازد، بعد با احتیاط شیر آب را باز می کند. در طول وضو گرفتن کاملا مراقب است تا کسی نگوید: «شیرِ آبُ کمتر باز کن؛ حیفه!».

در عالمِ وضو گیرندگان غرق شده ام. از پشتِ سر، صدایم میزند. به طرفش برمی گردم. نگاهش می کنم. دانه های عرق با چروک هایِ صورتِ گُل انداخته اش ترکیب شده اند. یک دست اش را به کمرش گذاشته با دست دیگر خودش را باد می زند. بریده بریده می گوید: «ننه، اِلهی قربونت برم. بُرو از تویِ شبِستون برا من یه میزُ صندلی بیار. دیگه نَفَسَم بالا نِمیاد».

قدم دوازدهم را بلند می کنم و رویِ فرشِ شبستانِ تاریک، زمین می گذارم: «به به! زیر این طاق های چشمه ای، چقدر هوا خنکه! ولی تابستونا، نمازِ مغربُ عشاء وسطِ حیاط بیشتر می چسبه!». زن و مَردِ توریست، از داخل حیاطِ مسجد جامع، صورت هاشان را به پنجره شبستان الصاق و دستها را کنار صورت پرانتز کرده اند. زیر لب می گویم: «توی شکمِ سیاهی دنبال چی می گردین؟!» من را توی شکمِ سیاهی می بینند و برایم دست تکان می دهند. دستم را می آورم بالا تا جواب سلامشان را داده باشم. بغلِ یکی از ستونها، یک میز و صندلیِ نماز پیدا می کنم. «یاعلی» می گویم و کشان کشان تا حیاط می برمشان.

به حیاط مسجد که برمی گردم؛ پیشنماز، اقامه نماز را شروع کرده است. پیرزن سرزنش آمیز می گوید: «چرا اِنقده مَعطل کردی؟! زود باش، آقا نمازُ خوند!». میز و صندلی را از دستم می قاپد و می دود تا به صفِ لُژ نشین های نمازِ جماعت بپیوندد. با دهانِ باز و چشم های گرد شده، خودم به خودم می گویم: «خواهش می کنم، سرتون درد نکنه. کاری نکردم!».

می خواهم نیتِ نمازِ جماعت کنم. شیطان می رود توی جلدم. پرتم می کند به چند دقیقه قبل و مدام صحنه «پیرزنِ صندلی به دستِ دونده» را توی ذهنم تکرار می کند. من بیشتر از او به میز و صندلیِ نماز احتیاج دارم انگار!

بعد پاسخ ایرادم به سفرنامه ناصر خسرو را کفِ دستم می گذارد. در عصر ناصر خسرو، معضل کم آبی نداشتیم. همیشه حوضِ مسجد پُر از آبِ تمیز بوده. هیچ شیرِ آبی در کار نبوده که کسی بخواهد مدیریتش کند و بگوید: «کمتَر باز کن. حیفه!». تا این اندازه فراگیر هم، کسی برای نماز، از میز و صندلی استفاده نمی کرده که او بخواهد در سفرنامه ذکر خیرش را بگذراند.

از آینده بی خبر، ناصرخسروی بیچاره! یادم باشد بعد از نماز، با «پیرزن دونده» سلفی بگیرم.

تعداد ستاره های آسمان بیشتر شده. ماه گوشه گنبد جا خوش کرده انگار! پیشنماز به رکوع می رود.

به خودم می آیم: «لعنت خدا بر دل سیاه شیطون. الله اکبر»


زهره نوروزی اصفهانی



لینک مطلب در سایت خبری ندای اصفهان

زهرا ابراهیمی
۲۳ دی ۹۷ ، ۱۶:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گونه



گونه های بارانی

روز عاشورا بود و در مدینه، خاکِ آغشته به خون،میان دستهای ام سلمه، میگفت:«حسین،حسین،بدان که حسین به شهادت رسید»!
داغ، قلب ام سلمه را فرا گرفت.سینه اش به شدت شروع به تپیدن کرد.  بغض تا پشت پرده ی چشم آمد. گوش هایش پر شده بود از صدایِ خنده ی کودکی های حسین در دامن پیامبر. مشامش پر شده بود از بوی خاک. بوی خون.چهره ی غمخوار پیامبر، یک لحظه از مقابل نگاهش کنار نمیرفت.

پیامبر، ایستاد روبروی ام سلمه.ام سلمه،عرق معطرِ پیشانیِ همسر را با پارچه ایی سفید سترد.لای پارچه ی معطر از عرق پیامبر، نفسی عمیق کشید . بعد آن را داخل پیراهن زنانه اش مخفی کرد.منتظر بود تا ببیند پیامبر برایش چه آورده است.پیامبر،به اندازه ی یک کف دست،خاک،در دستان ام سلمه ریخت و همانطور که به خاک ها چشم دوخته بود؛گفت:«این خاک،خاکِ کربلاست.تحفه ی جبرییل.نزد خود نگه دار و بدان هر گاه این خاک به خون آغشته شد؛میوه ی دلم ،سرورِ جوانان بهشت،حسین،شهید شده است»...

-«تو چه میخواهی بگویی که چنین به خون نشسته ای؟ ای تحفه ی جبرئیل! ای شاهد عینی! ای خاک!»
ام سلمه در پندار خود اینگونه واگویه کرد و آسمان دنیا برایش تیره شد.ضجه و آه بر او فرو ریخت.اشک، لباسِ تن او شد.نتوانست جلوی سستی پاها را بگیرد.دست به کمر گرفت و با آینه ی زانوهایش به زمین کوبیده شد.صدای شکسته شدن ام سلمه، مدینه را فرا گرفت. ناله ی «واحسیناه»! در گوشها رسوخ کرد.کوچه ها سراسر عزاخانه و اولین بذرهای اشک برحسین (علیه السلام) درخاکِ شهرِ پیامبر پاشیده شد و با ورود کاروان کربلا به مدینه، جوانه های اشک از زیر خاک سر برآورد.مردم، فوج فوج، با ناله و شیون خود را به علی بن الحسین (علیه السلام) میرساندند و از زبان آن حضرت شرح ماجرا میشنیدند.
آنها که جامانده بودند.آنها که دنیا گرفتارشان کرده بود.آنها که سیاهی شب بر چهره شان سنگینی میکرد.پا به پای ام البنین،مادر یلِ کربلا -حضرت ابوالفضل- حلقه های عزا میبستند و بر سر و سینه میزدند و به سوگواری می پرداختند و برای اشک، تاریچه مینوشتند.

تاریخچه ایی که مقدمه اش را دختر علی بن ابیطالب(علیه السلام) درصحرای کربلا نگاشت. زمانی که بادهای مخالف وزیدن گرفت و اسبی بی سوار شد . غبارِ سُم هایِ تازه نعل شده ؛ رویِ خورشیدِ کربلا را مکدر کرد. در آن هنگام ذوالجناح، بی راکب با پوششی از تیر و نیزه. به سانِ خار پشتی چهار پا. پوسته های خاک آلود هوا را شکافت و میان خیمه ها،در مقابل نظرهای مضطرب و منتظرِ زنان و کودکان از حرکت ایستاد.
سوارش کجا بود؟
-«سوارت کجاست، ذوالجناح؟»
 
زینب،خواهر صبور و زیبابین کربلا،با ندبه به همهمه ها پاسخ داد و از همان لحظه، گریه ی بر حسین را ،گریه ی بر شهادت برادر را  بر سینه ی کربلا به ثبت جهانی رساند:«یا محمداه! درود ملائکه ی آسمان بر تو باد.اکنون این حسین است که بر زمین افتاده و به خون خود آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده است.یا محمداه! اینان دختران تو هستند که اسیر شده اند .اینان فرزندان تو هستند که بر بدن هایشان باد صبا می وزد!».
 این چنین،
 
مویه در مویه.
اشک بر اشک.
ضجه پشت ضجه.
دست به دست هم دادند؛ تا هر کسی که برای عدالت خواهی و ظلم ستیزی به پا میخیزد؛ احساسِ بی پشت و پناهی نکند. گریه ابزار شد.ابزار اعتراض.ابزار حق طلبی.ابزار مبارزه با زور و طاغوت.ابزاری برنده تراز همه ی شمشیرها .
اشک،پس از قیام حسین (علیه السلام) آنقدر کاری و بزرگ شد؛ که در کلام امام رضا( علیه السلام) نقش اول را از آن خود کرد:«محرم ماهی است که در عهد جاهلیت جنگ را در آن حرام می دانستند،ولی [در عصر اسلام] در این ماه خون ما را حلال شمردند.حرمت ما را شکستند. در این ماه فرزندان و زنان ما را اسیر کرده و آتش بر خیمه هایمان زدند و هر چه در آن بود به غارت بردند .حرمت رسول خدا را بر ما رعایت نکردند.روزی که حسین به شهادت رسید؛ چشم های ما مجروح شد و اشک های ما سرازیر گردید».
عزادار حسینی، در عزای حسین (علیه السلام) خود را مغبون و شکست خورده و افسرده نمیابد. عزادار حسینی، قطره قطره ی اشکی که از چشمه ی نگاهش جاری میشود را مایه ی روشنی قلبش میداند.مایه ی انگیزه و حرکت رو به جلو.مایه ی تبیان ، بصیرت و هدایت.اشک بر حسین (علیه السلام) پرنده های بلند پرواز آزادگی را پرورش میدهد و آسمانِ قلبِ دوستاران حسینی را جولانگاه آنان میکند.
ذلّت، هرگز.
خمودگی و شکست، هرگز.
 
بندگیِ جور،هرگز.
 
قفس، هرگز.
اشک از چشمها باید ریخته شود تا زنگار جهل از دلها فرو بریزد و عشق حسین در آن لانه کند.چرا که حسین (علیه السلام) به عزادار خود می نگرد . برای او طلب مغفرت می کند و خطاب به او می گوید:«ای کسی که به خاطر من گریه می کنی، اگر از اجر و پاداشی که خدا به تو می دهد، آگاه شوی، شادیت بیش از اندوهت میشود».

گریه ،گاهی از سرِ شوق است.گریه به خاطر رهایی از غفلت. اگر از تاریخ عاشورا فراتر برویم و صفحه های تاریخ صدر اسلام را مرور کنیم؛ صدای گریه ی نجاشی (پادشاه حبشه) و همراهانش را نیز میشنویم .جعفر بن ابیطالب برای آنها پیام فرشته ی وحی را تلاوت میکند.

گوش فرا دهید! میشنوید؟!

 آیه های قرآن از زبان جعفر بن ابیطالب جاری  میشود. واژه به واژه بر جان مومنان مسیحی مینشیند . راه اشک  برچهره هایشان هموار میگردد.آنها خرسندند به خاطر هدایتی که از خدا دریافت کرده اند.

«و اذا سَمِعوا ما اُنزلَ الی الرسولِ تری اَعیُنهم تفیضُ من الدمعِ مما عرفوا مِنَ الحق یقولونَ ربنا ءامنَّا فَاکتُبنا مَعَ الشاهدین»؛« و چون آیاتی را که به رسول فرستاده شده استماع کنند؛ میبینی اشک از دیده ی آنها جاری می شود. زیرا حقانیت آن را شناخته اند؛ گویند:بارالها! ما ایمان آوردیم، پس نام ما را در زمره گواهان صدق (او) بنویس».

... چه آیه ای بالاتر از آیه ی شهادت.چه آیه ای بالاتر از بندگی انسان.تسلیم محض در برابر پروردگار عالم.چه آیه ای بالاتر از آیه ایی که در این روزگاربر ما خوانده میشود.که در همه ی روزگارها بر ما خوانده شده  و راه اشک را بر گونه ی بشریت هموار ساخته و ریشه های ضلالت را در جان ها خشکانده؛ چه آیه ایی بالاتراز حسین (علیه السلام) !؟...

 

«منابع»

سنن النبی.

ترجمه ی تفسیر المیزان.

غلام حسین محرمی.تاریخ تشیع.

جعفر بن محمد ابن قولویه،کامل الزیارات.

علی بن موسی بن طاووس،اللهوف.

محمد بن علی خوارزمی،مقتل الحسین.

ابن شهر آشوب ،مناقب آل ابی طالب.

 

 

«زهره نوروزی اصفهانی»


لینک اربعین نوشت کاری از گروه نویسندگی صریر


زهرا ابراهیمی
۲۳ دی ۹۷ ، ۱۵:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر