گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

جنگ

زهرا ابراهیمی
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

تنهایی

زهرا ابراهیمی
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

بچه ها گنجیشک!

گوشه دنجی پیدا کردم و زانو بغل نشستم روی سنگ های مرمری و خنک. گوشی همراهم را زدم به برق و صد دل غافل مشغول تماشای اطراف شدم. تنها بودم ولی پر از حس آرامش و امنیت. از تماشای  یا کریم های توی شبستان جذاب تر، تماشای بچه هایی که از شهر و دیار مختلف، با پوشش هایی صد در صد متفاوت و لهجه و گویش های گوناگون، با یک توپ فسقلی بازی می کردند. از تماشای بچه ها جذاب تر چهره های پر از عجز مادرهایی که حریف بچه ها نبودند و وعده گوشی و تب لت دادن اثری نداشت و می رفت که بی خیال شیطنت ها و مزاحمت های دلبندانشان برای دیگران باشند. خادم حرم به بچه ها گیر نداد و با خیال راحت فقط می دویدند و بازی و شادی می کردند. هر لحظه اش از تماشای صدتا فیلم سینمایی قشنگتر بود.  توپشان کنارم توقف کرد. مثل اینکه «لولو» دیده باشند همه ناگهانی با رعایت فاصله، متوقف شدند. بعد از چند لحظه سکوت مبهم پسرکی نمکی از آن دور بر جو غلبه کرد و فریاد زد «بندازش دیگه. خب داریم بازی می کنیم». توپ را پرتاب کردم سمتش. مثل سربازی کوچک احترام گذاشت و هر دو خندیدیم و رفتند و بازی از سر گرفته شد. تا اینکه چشمشان به یاکریم ها افتاد. دخترکی صدا زد «بچه ها گنجیشک». همه توپ را رها کردند و پسربچه ها در صف مقدم دویدند طرف یاکریم ها. یاکریم بیچاره ترسان و لرزان بال زد و برگشت و بالاهای شبستان روی یکی از ستون ها نشست. چهره بچه ها دیدنی بود. کم کم جو آرام شد و یاکریم دوباره آمد و روی فرش نشست. عملیات تعقیب و گریز بارها تکرار شد. تا اینکه یکی گفت: «بچه ها داره بیسکوییت می خوره». چندتا دانه بیسکوییت داوطلب آوردند و همه اش را تکه تکه کردند و دور از چشم خادم های  حرم و همراهی سکوت شاهد و غفلت حاضرین، پخش کردند روی چندتا فرش که یاکریم شکار کنند. بیچاره دخترک عرب اصلا متوجه نمی شد که بچه ها چه می گویند پر از ابهام، فقط تبعیت می کرد. سه تا فرش را که بیسگوییت کاشتند، رفتند دورتر و کنار ستون نشستند. پسرک انگشتش را به نشانه سکوت روی صورتش گذاشته بود و آموزش می داد«آروم. الان میاد. وقتی اومد آروم آروم میریم میگیرمیش و نازش می کنیم». یاکریم برگشت و در حال خوردن بیسگوییت ها با خیال راحت روی فرش ها قدم می زد. جای همه سبز ببینند بچه ها چطور با مهارت سربازان جنگی سینه خیز رفتند و کم مانده بود، یاکریم بیچاره را بگیرند.  جز سرباز خط مقدمشان آن هم نصفه نیمه، هیچ کدام یاکریم بیچاره را «ناز» نکردند. تا اینکه صدای اذان بلند شد و بچه ها متفرق شدند. گوشی را برداشتم که بروم روی فرش و داخل صف جماعت بنشینم، همان طور که صف ها را نگاه می کردم و دنبال جایی برای نشستن بودم، یکباره مثل باتری که تخلیه می شود از همه شادی ها خالی شدم. چقدر سخت است پذیرش اینکه ببینی کنار هر جانمازی یک گوشی هوشمند نشسته است. کاری مهمتر از نماز و رابطه گرفتن با خدا داریم؟ آن هم در فرصتی مثل نماز جماعت حرم حضرت معصومه علیها سلام. این گوشی ها اینجا چه می کنند؟ دستم سست شد و گوشی همراهم افتاد روی فرش و همه اجزایش متلاشی شد. بچه ها می فهمند برای به دام انداختن یاکریم، بیسکوییت لازم است و یاکریم فهمید دام است و گریخت و تن نداد کسی به خاطر «ناز کردنش» آزادیش را سلب کند. ما نفهمیدیم هیچ، با پول و عمر و جوانی خودمان و امنیت و سرمایه های کشور اسلامی که امانت است در دست ما، دست بسته در زمین دشمن، در اختیار اهداف آنهاییم و برای تابعیت از جهل مدرن، سر و کله می شکنیم. خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن!

 

زهره جمالی

زهرا ابراهیمی
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

گرگ

 

گرگ را از هرطرف بخوانی گرگ است

 

برای خرید چند قلم لوازم التحریر ضروری مجبور شدم عازم شهر مجاورمان شوم. هر چه توی ایستگاه منتظر ماندم خبری از تاکسی نشد. عجیب بود. همیشه مسافر نبود، تاکسی ها صف کشیده بودند، حالا مسافرها قطار شده بودند تاکسی نبود. یکی از خانم های منتظر ادعا کرد، به خاطر بی ثباتی قیمت ها کار نمی کنند. پیشنهاد دادم آژانس بگیریم. از قیمتش سوال کردند؛ گفتم: «چند روز قبل رفتم، 8 هزار تومان بود». موافقت شد.

 

 دو خانمی که کنارم نشسته بودند، همه مسیر را فقط از نفر سوم صحبت کردند. یکی گفت: «خوب نیست با فلان عروستان این طور رفتار می کنید. چه گناهی دارد. چطور با آن یکی عروستان این طور برخورد نمی کنید؟ پیرزن خشمناک گفت: «آفتابه لگن را می گذاری کنار تنگ طلا؟» و هر چه توانست از مال و دارایی پدر و اقوام تنگ طلا صحبت کرد. آن یکی گفت: «خوبیت ندارد. از اقوامتان است. دختر نجیب و سازگاریست.  آن یکی که خوش اخلاق تر است». «پس نه می خواهی خوش اخلاق و سازگار هم نباشد. توی خانه پدرش از این خبرها بود؟ صدتا دختر برای پسرم صف کشیده اند، همی است که هست، راضی نیست برود خانه پدرش». با تکیه بر پول آنچنان منطقی به خرج می داد که هر دختری را برای همیشه از پذیرش ازدواج پشیمان می کرد.

 

وقتی رسیدیم ده هزار تومانی را گذاشتم توی دست راننده و گفتم : «بفرمایید». خانم راننده به جای اینکه دو هزار تومان بقیه پول را پس بدهد طلب دو هزار تومانی دیگری کرد. به هر صورت پیش د و تا خانم روسیاه شدیم و چهار هزار تومان اضافی را  تنها پرداخت کردم. دوتا خانم که پیاده شدند، از خانم راننده خواستم،  تا فلان فروشگاه بروند، توضیح داد: « نمی صرفد نوبتم را از دست می دهم باز هم چون مشتری هستید می شود 4 هزار تومان، بروم؟». بی انصافی بود پیاده هم ده دقیقه راه نبود. پیاده شدم. توی راه کنار چند مغازه ایستادم برای خرید چند کالای خوراکی خیلی معمولی،  گفتند نداریم. از دیدن قیمت چند پوشاک نزدیک بود چشمم از حدقه بیرون بزند.

 

وارد مغازه لوازم التحریر که شدم، مغازه دار اقلام لیست را یکی یکی گذاشت روی ویترین و گفت: «چند دقیقه صبر کنید تماس بگیرم با تهران ببینم قیمت چقدر است و بعد حساب کنم». همه پول تو جیبی یک ماهم به اضافه هدیه مسابقه را برای چند تا مداد رنگی و کاغذ و مقوا گرفت. حتی کرایه برگشت نداشتم. دست به دامن کارت شدم و بالاخره رسیدم منزل. از شرمندگی و شکستن غرور جوانان بیکار و نا امید شدن امیدها و شکستن دل برخی سرپرست های خانوار و برخی کودکان بی سرپرست و غم به دل امام زمان علیه السلام مهمان کردن و قیامت و آخرت که بگذریم، خدا بیامرزد پدر دلار و دلالان جنگ روانی را، خیلی هم بد نشد. مرده شناسی چقدر ساده شده است. مرده هایی که روی دوپا راه می روند و ارزش ها را با پول معاوضه می کنند. قبل از ثبات قیمت ها، باید فکری به حال مرده ها  کرد. نزدیک است شهر را تصرف کنند. این روزها «پول مرده را زنده می کند» یا «پول زنده را مرده می کند» حس و حال واژه «گرگ» را دارد. «گرگ»را از هر طرف بخوانی گرگ است. با این تفاوت که دو تا «گرگ» کنار هم این قدر ترسناک نیست که این دو حقیقت را با هم بخوانیم: «پول مرده را زنده می کند و زنده ها را مرده».

زهره جمالی

زهرا ابراهیمی
۰۶ مهر ۹۷ ، ۲۳:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر