گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

چرا تاوان بی کفایتی مسئولین را پس بدهیم؟!

يكشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ


ت


چرا تاوان بی کفایتی مسئولین را پس بدهیم؟!

«شوکران در جامِ عادت»

ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟ تاوان منطق «انسان جایز الخطاست»؟ یادمان رفت این همدلی ها حاصل تفکر انقلابیست؟ حاصل خون شهدا است؟ رفاه طلبی، دست درازی به بیت المال، آتشی ست که خاکستر ناامیدی را شعله ور می کند

ندای اصفهان- زهره نوروزی اصفهانی

جوانکِ حواس پرت، موتورِ روشنِ بدونِ قفل و بست را گوشه پیاده رو رها کرده و رفته بود.

«چقدر بیخیال! نمیگه توی این وضعِ بی سر و سامون یکی میاد، راحت موتورُ بر میداره میره؟!!»

مرد این را گفت و دست برد سمت سویچ و موتور را خاموش کرد. زن، پرِ چادرش را باز کرد. نگاهش را برد زیر چادر. کیسه دارو را داخل کیف گذاشت. به موتور نزدیک شد و گفت: «ای آقا! مگه حواس برا مردم باقی گذاشتن؟!!»

دوچرخه سوار، یکی دو تا رکاب به دوچرخه اش زد. بعد! مثل کسی که چیزی را جا گذاشته باشد، برگشت و کنار مرد از رکاب زدن ایستاد. همین طور که تاسف بار به موتور بی صاحب اشاره می کرد و قیافه ناامیدها را به خودش گرفته بود، گفت: «هِه، نگران نباشین. کسی کاری به این موتورِ سه چار میلیونی نداره. میلیارد میلیارد دزدیدن شیرین تره!». اما دلش نیامد که برود. همانجا ماند.

همگی چادر زده بودند دور موتور و با نگاه ممتد، اطراف را برانداز می کردند تا شاید نشانی از صاحب موتور بیابند و امانتی که به دست آنها سپرده نشده بود را صحیح و سالم تحویلش دهند. من با سه قدم فاصله از ماجرای اصلی، شاهد این احساس یگانه و یک رنگ بودم. دوستِ همراهم گفت: «به خدا، مردمِ ما» بقیه حرفش را نشنیدم، چون داشتم در خودم می گریستم. جمع این همدلی ها با این ناامیدیها و عصبانیت ها، کشنده است.

***

ما تاوان چه چیزی را پس می دهیم؟ تاوان بی کفایتی مسئولین؟ تاوان منطق «انسان جایز الخطاست»؟ تاوان انتخاب «ظَلوم و جَهول» بودن به جای عادل و عاقل بودن در برابر امانت های الهی (رای مردم)؟ یادمان رفت این همدلی ها حاصل تفکر انقلابیست؟ حاصل خون شهدا است؟ رفاه طلبی، دست درازی به بیت المال، آتشی ست که خاکستر ناامیدی را شعله ور می کند.

ما یادمان رفت زبانه های عصبانیت، خشک و تر را با هم می سوزاند. ما یادمان رفت از زیرِ این خاکستر هیچ ققنوسی متولد نمی شود. یادمان رفت هر خطا و اشتباهی قابل جبران نیست و کم کم عادت کردیم؛ تا امید را فقط در قرعه کشی های برنامه «خندوانه» ببینیم. عادت کردیم خوشبختی را در بخت آزمایی های «روبیکا» جستجو کنیم و شب به شب منتظر باشیم تا رامبد بیاید و در جعبه جادو به ما بگوید: «سلام من رامبد جوان هستم. منجی شادیهای فراموش شده شما»!! عادت کردیم دستهای قدرت را تبری فرود آمده بر بدنه این کشتی طوفان زده ببینیم. کجاست انگشتهای بی رمق و معصومِ پطرس های فداکار؟!

ما تاوان عادتهای بیجا را پس می دهیم. تاوان عادت به سنگهایی که از دست دیوانه ها به ته چاه افتاد و عادت به توجیه «لیس علی المجنون حَرَج».

بزرگتر از دهانم حرف می زنم. خودم می دانم. ولی عادت کردیم. ما عادت کردیم که بزرگتر از دهانمان حرف بزنیم. پایمان را بیشتر از گلیممان دراز کنیم و بدون اعتنا به «پیر» وارد خرابات شویم. عادت کردیم که گرگ و میش را در یک لباس ببینیم و چون بیشتر از دیگران بلدیم با گوشی اندروید کار کنیم؛ بگوییم: «با ما حرف بزنید ولی نصیحت نکنید»!! ما عادت کردیم و حالا داریم تاوان پس می دهیم.

زهره نوروزی اصفهانی


لینک مطلب در سایت خبری ندای اصفهان


نظرات  (۱)

فردی که بواسطه سوء اخلاق نتوانسته بود وارد کادر سپاه شود، از طریق جبهه و فعالیتهای تبلیغاتی وارد شد و و اکنون علیرغم بی صلاحیتی و بی کفایتی یکی از افراد قدرتمند این نهاد است و تمام افراد وابسته خود را درپستهای مختلف مشغول بکار کرده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی