گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

هرآنچه از صریری ها در خبرگزاری ها و روزنامه ها و ... منتشر می شود را اینجا با شما به اشتراک می گذاریم.

گروه نویسندگی صریر

به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را!

يكشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۷، ۰۳:۳۱ ب.ظ

ش

سال های اول طلبگی بودم. یک روز مدیر مدرسه در مراسم فرهنگی روزانه، برای جذب بیشتر طلاب به کارهای فرهنگی و پژوهشی و جدیت در تحصیل، در مورد تعلق گرفتن سه سهمیه کربلا از طرف مرکز به مدرسه ما صحبت کردند. تاکید کردند بر ملاک ها، که ممتازین آموزش و پژوهش و فرهنگی را شامل می شد. آن روزها من عاشق ایوان نجف بودم. دلم هوایی بود برای یک دل سیر نشستن کنج حرم حضرت امیر علیه السلام. همزمان مادرم عاشق حرم ارباب بود. کارمان به جایی رسیده بود که اسم کربلا و نجف می شنیدیم چشم هامان بی قراری می کرد. با هم قرار گذاشته بودیم دو نفری به هم کمک کنیم به آرزوهایمان برسیم.

 

وقتی خانم مدیر اطلاعیه را قرائت کردند، با اینکه قول و قرارهایم یادم نرفته بود،  با خودم گفتم: «حتما سال بعد هم این امتیاز هست. باید بیشتر تلاش کنم». دو روز بعد از پله های مدرسه بالا می رفتم دیدم توی تابلو اسمم را نوشته اند، دقیق شدم: «منتخبین جهت اعزام به کربلا: خانم ... از پایه ... / ملاک انتخاب: ممتاز آموزشی، پژوهشی و فرهنگی». باورم نمی شد. چقدر دلم می خواست اسم مادرم هم بود. حس عجیبی داشتم، با خودم گفتم: «بدون مادر! حق نیست زودتر از بابا و مامان بروم». پولمان به سختی و کمی دیر آماده شد.  به اصرار مادر رفتم برای درست کردن پاسپورت. از مدرسه مرا خواستند: «توضیح دادم،  پاسپورت ندارم. نمی دانم کی آماده می شود». یکی از جمع که طلبه نبود گفت: «درد سر برای خودتان درست نکنید اسم یکی را برای مرکز بفرستید که پاسپورت دارد». ناخودآگاه دلم شکست. هنوز هم مادر نمی داند، آن روز توی مدرسه چه اتفاقی افتاد. می فهمید، از غصه دق می کرد.

 

دو روز بعد نفر دوم  که چند ماه نبود از سفر کربلای خانوادگی برگشته بود و پاسپورتش آماده بود، جایگزین شد. از طرف مرکز به هر سه نفر وام دادند. پاسپورتم سر وقت آماده شد. ولی همه چیز طبق قانون و روال طبیعی طی شده بود. اتفاقی نیفتاده بود، فقط علاقه من مثل قبل نبود. انگار دل بریده بودم. تلاش نکردم. زمان پاسپورت گذشت و کربلا را ندیدم.

 

چند سال بعد مادر به آرزوی دیرینه اش رسید. با بغض و هزار اشک و آه با اصرار من و بدون من رفتند پابوس ارباب.  با همه وجودم خوشحالی کردم و برای آمدنشان هر تدارکی که می توانستم دیدم. از تمیزی منزل و تغییر دکوراسیون تا پذیرایی و هر خدمتی ممکن بود. مادر از وقتی برگشته بود بی قرارتر بود و می گفت: «دلم می خواهد دو نفری باهم یک کربلای دیگر برویم». برای آرزوی مادر تلاشی نکردم. چند ماه بعد خیلی ناباورانه مادر در سن پنجاه و چند سالگی سکته کرد. عمل قلب اورژانسی و شرایط به گونه ای رقم خورد که شاید دیگر هیچ وقت نتوانیم همسفر باشیم.

 

چند ماه مانده به اربعین سال گذشته گوشی همراهم زنگ خورد. خبر رسید از هر مدرسه یک نفر مبلغ  برای موکب حوزه در کربلا سهمیه داریم و طبق ملاک ها شما نفر اول هستید. ذوق نکردم. با مادر صحبت کردم، خانواده اجازه دادند تنها بروم و دوباره اسمم توی لیست نوشته شد. مجدد پاسپورت درست کردم. نزدیک اربعین اعلام شد: «امسال خواهران طلبه را به دلایلی همراه نمی بریم» و دوباره از قافله جا ماندم.

 

کربلا نرفتم ولی عادتم شده، به همه جزئیات حرف اربعینی ها و کربلا رفته ها گوش بدهم.  همه اخبار و گزارشات روزهای اربعین را دنبال می کنم. از تماشای عکس های کربلا و اربعین لذت می برم. نه اینکه خیلی کربلایی هستم. نه از همه شان یک نقطه مشترکش را خیلی دوست دارم. اینکه اربعینی ها همه برای رسیدن دیگری به آرزویشان تلاش می کنند؛ یکی با اتاق خانه اش. یکی با پولش. یکی با موکبش. یکی با همه کودکیش با لیوان ابش دیدنی است. اینکه همه دست به دست هم می دهند که عاشقان به مولایشان برسند؛  همه به هم کمک می کنند کسی از قافله جا نماند، چیز کمی نیست؛  ولی آنی که دوست دارم  این است؛ « جز قانون عشق، هیچ قانونی دیده و شنیده نمی شود». پیرو قانون بشری بودن ارزشمند است ولی گاهی در عمل به یک قانون مکتوب، کلاممان  مطابق قانون خدا یعنی عشق نیست، و کسی یا کسانی را از درب خانه اهل بیت علیهم السلام نا امید می کنیم و داغ آرزویی را برای همیشه بر دل جوانی می گذاریم.  زائران ارباب، اربعینی های امسال، در قانونتان پایدار بمانید، سلام ما را هم برای مولا ببرید. 


زهره جمالی زواره


لینک اربعین نوشت کاری از گروه نویسندگی صریر


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی